امیرالمؤمنین(ع) اول مظلوم عالم/زندگی حضرت الگو و نقشه راه
آیتالله العظمی مدرسی به مناسبت شهادت آقا امیرالمومنین(ع) فرمودند: امیرالمؤمنین اول مظلوم عالم است که سیره زندگی ایشان الگو و نقشه راه زندگی ما است و ما نیز نسبت به حضرت و اهل بیت(ع) وظایف و مسئولیتهایی داریم. به گزارش پایگاه اینترنتی دست نوشتههای معارفی امیرمحسن سلطاناحمدی (سلطاناحمدی دات آی آر): مرجع عالیقدر تقلید و
آیتالله العظمی مدرسی به مناسبت شهادت آقا امیرالمومنین(ع) فرمودند: امیرالمؤمنین اول مظلوم عالم است که سیره زندگی ایشان الگو و نقشه راه زندگی ما است و ما نیز نسبت به حضرت و اهل بیت(ع) وظایف و مسئولیتهایی داریم.
به گزارش پایگاه اینترنتی دست نوشتههای معارفی امیرمحسن سلطاناحمدی (سلطاناحمدی دات آی آر): مرجع عالیقدر تقلید و مفسر تفسیر من هدی القرآن (هدایت) حضرت آیتالله العظمی سید محمد تقی مدرسی دامظله شب گذشته پنجشنبه ۲۵ اردیبهشتماه ۱۳۹۹ به مناسبت سالروز شهادت آقا امیرالمؤمنین(ع) طی مواعظی قرآنی ضمن تسلیت شهادت حضرت، با اشاره به آیاتی از قرآن، توصیه هایی نسبت به مطالعه سیره و زندگی امیرالمؤمنین(ع) نمودند و اشاره ای به مظلومیت حضرت کردند.
همچنین معظمله به تبیین چهار وظیفه ما نسبت به امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) پرداختند، که مشروح بیانات ایشان در ادامه تقدیم شما معارفجویان عزیز میگردد.
آیه ۲۳ سوره احزاب: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا.
از مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا بر آن پیمان بستند [و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود] صادقانه وفا کردند، برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند [و به شرف شهادت نایل شدند] و برخی از آنان [شهادت را] انتظار میبرند و هیچ تغییر و تبدیلی [در پیمانشان] ندادهاند.
آیه ۲۴ سوره احزاب: لِیجْزِی اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِنْ شَاءَ أَوْ یتُوبَ عَلَیهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا.
تا سرانجام خدا صادقان را به سبب صدقشان پاداش دهد، و منافقان را اگر بخواهد عذاب کند یا [اگر توبه کنند] توبه آنان را بپذیرد؛ زیرا خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است.
آیه ۲۵ سوره احزاب: وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیظِهِمْ لَمْ ینَالُوا خَیرًا ۚ وَکَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ ۚ وَکَانَ اللَّهُ قَوِیا عَزِیزًا.
و خدا کافران [شرکتکننده در جنگ خندق] را در حالی که به پیروزی و غنیمت دست نیافتند با خشم و اندوهشان برگرداند، و خدا [سختی و مشقت] جنگ را از مؤمنان برداشت؛ و خدا همواره نیرومند و توانای شکست ناپذیر است.
امیرالمؤمنین (ع) یک نعمت بزرگ و سرچشمه محبت و عشق و امید
در این روزها ملت شریف ما در سوگ آقا امیرالمؤمنین(ع) نشسته است، آن آقایی که کل وجود ما در ارتباط با او است و ایشان سرچشمه محبت و عشق و امیدواری ما هستند. امیرالمؤمنین(ع) نه فقط یک الگو برای ما است بلکه در وجود ما چنان رسوخ کرده که نمیتوانیم در هر لحظه فکر وتصور کنیم که از او جدا باشیم.
آیا این عشق و علاقه ما به حضرت از عالم الست بوده یا در عالم اسباب و ارحام و از پدر و مادرمان به ما ارث رسیده است، یا سرزمین ما و طبیعت این سرزمین، ما را به این سمت هدایت کرده است؛ به هر حال هر چه بوده این عشق و علاقه به ایشان یک نعمت بزرگی است.
ولایت امیرالمؤمنین(ع) برای ما یک ریشه شجره طیبهای است که «تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ۗ» آیه ۲۵ سوره ابراهیم: میوهاش را به اجازه پروردگارش در هر زمانی میدهد؛ است.
بیش از این از نعمت امیرالمؤمنین(ع) استفاده کنید
این محبت و ارتباط عظیمی که ما با آقا امیرالمؤمنین(ع) داریم، این خودش یک نعمت بزرگ است، ولی ما میتوانیم بیش از این هم از این نعمت بزرگ استفاده نموده و بهرهمند شویم. میتوانیم آقا امیرالمؤمنین(ع) را یک الگویی برای زندگی خود قرار دهیم که روز به روز به وسیله ایشان در مدارج کمال پیشرفت کنیم.
لزوم توجه به سیره و زندگینامه امیرالمؤمنین(ع)
یکی از وظایف ما نسبت به آقا امیرالمؤمنین(ع) این است که باید زیاد به سیره و زندگی نامه حضرت توجه داشته باشیم. از روزی که آقا در کعبه به صورت معجزه آمیز به دنیا آمدند؛ که آن روز در کعبه باز نشد بلکه دیوار کعبه شکاف خورد و فاطمه بنت اسد وارد شدند، تا بعد از چند روز که از کعبه خارج شدند و اولین کسی که به استقبال ایشان رفت پیغمبراکرم (ص) بود که قنداقه امیرالمؤمنین(ع) را به دست گرفتند و آن آیات کریمه را در آن لحظات نخست زندگیشان خواندند. و تا آن روزی که در کوچههای مکه مکرمه دفاع از پیغمبر (ص) میکردند و پشت سر پیغمبر (ص) نماز میخواندند؛ باید این سیره و زندگی حضرت را با دقت مطالعه و توجه کنیم.
درباره آقا امیرالمؤمنین(ع) سؤال کردند که حضرت چه زمانی ایمان آوردند؟ که در جواب باید گفت اصلاً حضرت هیچ وقت کافر نبود کهایمان بیاورد! آقا امیرالمؤمنین(ع) همیشه مؤمن بوده است. زمانی که فقط سه نفر پشت سر پیغمبر(ص) نماز میخواند، یکی از آن سه نفر امیرالمؤمنین(ع) بود. یا اینکه سیره حضرت در شبی که شب لیله المبیت بود، یا در تمام جنگها طوری بود که در آیاتی از قرآن به آن اشاره شده است که در هر جنگی طوری بود که بقیه همه تحت العشاع ایشان قرار میگرفتند. که باید این سیره و زندگی حضرت را مطالعه کرد و از آن الگو و درس زندگی گرفت.
تجلی قدرت خدا در امیرالمؤمنین(ع) در جنگ اُحد
آیاتی در سوره احزاب درباره حضرت حمزه(ع) و آقا امیرالمؤمنین(ع) در جنگ احد وارد شده است که وقتی حضرت حمزه سید الشهدا(ع) به شهادت رسید، یک جوی در جامعه پیدا شد، که حمزه آن قهرمان ایمان شهید شد، که این آیه نازل شد که خدا میفرماید: « مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»، آیه ۲۳ سوره احزاب: از مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا بر آن پیمان بستند [و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود] صادقانه وفا کردند، برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند [و به شرف شهادت نایل شدند] و برخی از آنان [شهادت را] انتظار میبرند و هیچ تغییر و تبدیلی [در پیمانشان] ندادهاند.
رجال به معنای مردان است و در عرب به معنای مردی که مردانگی و فتوت دارد، و هر چه با خدا عهد و پیمان بستهاند عمل کردهاند و در همه جا حضور داشتند. شهید شدن حضرت حمزه (ع) به این معنا نیست، که کار مسلمانان تمام شد، چون غیر از حضرت حمزه (ع) کسان دیگری از این رجال و قهرمانان هنوز هستند، پس مشرکین زیاد موضوع را جدی نگیرند و خوشحال نباشند.
در آیه بعد میفرماید: « لِیجْزِی اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِنْ شَاءَ أَوْ یتُوبَ عَلَیهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا»، آیه ۲۴ سوره احزاب: تا سرانجام خدا صادقان را به سبب صدقشان پاداش دهد، و منافقان را اگر بخواهد عذاب کند یا [اگر توبه کنند] توبه آنان را بپذیرد؛ زیرا خدا همواره بسیار آمرزنده و مهربان است. آنها چون صادق و در جنگ بودند، خدا آنها را مورد توجه قرار میدهد و منافقین هم اگر توبه کنند، خدا شاید آنها را هم بیامرزد، و منظور در این آیه منافقین کسانی هستند که در این جنگ فرار کردند. و بالاخره جنگ احد تمام شد و حضرت حمزه سید الشهدا (ع) و عده زیادی از مسلمانان به شهادت رسیدند.
در آیه بعد میفرماید: « وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیظِهِمْ لَمْ ینَالُوا خَیرًا ۚ وَکَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ ۚ وَکَانَ اللَّهُ قَوِیا عَزِیزًا»، آیه ۲۵ سوره احزاب: و خدا کافران [شرکتکننده در جنگ خندق] را در حالی که به پیروزی و غنیمت دست نیافتند با خشم و اندوهشان برگرداند، و خدا [سختی و مشقت] جنگ را از مؤمنان برداشت؛ و خدا همواره نیرومند و توانای شکست ناپذیر است.
ولی کفار برگشتند و هیچ کاری نکردند و دست خدا بود که این جنگ را برای مؤمنین یک طرفه کرد و دست خدا از آستین آقا امیرالمؤمنین(ع) ظاهر شد که خدا میفرماید: « یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدِیهِمْ ۚ»، آیه ۱۰ سوره فتح: قدرت خدا بالاتر از همه قدرتهاست. در این جنگ قدرت و عزت خدا در آن در آقا امیرالمؤمنین(ع) و آن شمشیری که از آسمان به دست ایشان رسید، تجلی کرد.
سیره و زندگی نامه حضرت یک نقشه راه، الگو و برنامه زندگی
بنابراین باید سیره و زندگی نامه امیرالمؤمنین(ع) را مطالعه کنید که این لحظات زندگی حضرت همه برای ما درس بوده که اگر کسی بتوانید آن را فرا بگیرد، اینها یک نقشه راه و الگو و برنامه برای زندگی ما است.
وظیفه و مسئولیت ما در برابر امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) چیست؟
ما نسبت به امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) چند مسئولیت داریم. که اولین مسئولیت ما نسبت به آنها محبت به آنها است؛ مودت به اهل بیت(ع) واجب است و اجر رسالت تلقی شده است. دومین مسئولیت ما این است که زندگینامه و سیره آنها را باید بخوانید، که آنها الگو و اسوه برای ما هستند. و سومین وظیفه و مسئولیت ما خواندن کلمات گوهر بار اهل بیت(ع) است. و چهارمین وظیفه ما حفظ شعائر اهل بیت(ع) است.
لزوم مطالعه بیانات اهل بیت(ع) / درصد کمی از سخنان امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه
از آقا امیرالمؤمنین(ع) نهج البلاغهای که در دست ما است، که شاید ده درصد از کلمات آقا امیرالمؤمنین(ع) در آن باشد؛ که مستدرکات آن کتابهای دیگری است که بعد از نهج البلاغه نوشته شده است و بقیه سخنان امیرالمؤمنین(ع) در آن کتابهای مستدرک زیاد است، که باید این فرمایشات حضرت را بخوانید، که اگر خواندید یک کلمه از کلمات حضرت شاید روزی شما را از هلاکت نجات دهد.
امروز در دنیا این بحث است که بیانات پیغمبر(ص) از طرف خدا و قرآن بوده اما امیرالمؤمنین(ع) این مطالب را از کجا گفته است؟ ایشان مطالبی را بیان کرده که هنوز که هنوز است، بشر به آن مطالب نرسیده است. من با کسانی از بزرگان غربی دیدار داشتم، که اینها نسبت به نهج البلاغه و کلمات امیرالمؤمنین(ع) خیلی کرنش میکردند، ولی ما متاسفانه از این کلمات خیلی دور هستیم.
نوری که به دل ما منتقل میشود!
بیانات و کلمات بقیه اهل بیت(ع) هم همین طور است و وظیفه ما است که این بیانات را بخوانیم. وقتی که این کلمات را بخوانید، آن نوری که در کلمات اهل بیت(ع) قرار گرفته این نور به دلهای شما هم منتقل میشود و زندگی ما یک زندگی بسیار بسیار پر ارج و پر فایده خواهد شد.
امام هادی(ع) درباره این بیانات و کلمات اهل بیت(ع) در فرازی از زیارت جامعه کبیره فرمودند: «کَلَامُکُمْ نُورٌ وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَی وَ فِعلِکَم الخَیر، وَ عَادَتِکُم الاِحسان، وَ سَجیَّتِکُمُ الکَرَم، وَ شَانِکُم الحَق وَ الصِدقِ وَ الرِفقِ وَ قَولُکُم حَکم وَ حَتم، وَ رَاءیُکَم عِلم وَ حِلم وَ حَزم» سخن شما نور بخش دلها و فرمان شما هدایت است. سفارش شما تقوا و کار شماخیر و نیکی است. عادت شما نیکی و فطرت شما کرم و بخشش است. حالت و منزلت شما حق و راستی و مدارا و محبت است و سخن شمادستور لازم الاجراست؛ و اندیشه شما دانش و بردباری و عاقبت اندیشی است.
این یک برنامه است. آن روزی که کلمات اهل بیت(ع) را بخوانید و از آن استفاده کنید، آن روز دیگر احتیاج به کسی ندارید و فرهنگ شما کاملاً غنی میشود.
وظیفه ما نسبت به حفظ شعائر اهل بیت(ع)
چهارمین وظیفهای که نسبت به اهل بیت داریم، این است که شعائر آنها را حفظ کنیم. به این معنا که در روز ولادت آنها شاد و در روز شهادت آنها محزون باشید و به زیارت مراقد آن بزرگواران بروید. در روایت نیز آمده است: « یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا و یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا».
انِ الصّادِقِ ـ عَلَیْهِ السَّلامُ ـ قالَ: شِیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طِینِتِنا وَ عُجِنُوا بِماءِ وَلایَتِنا یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا و یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: شیعیان ما از بقیه خمیرمایه اولیه آفریش ما آفریده شدهاند ولایت ما در سرشت آنان عجین گشته است و آنان با خوشی ما خوشحال و با ناراحتی ما ناراحتند. بحارالانوار، ج۵، ص۲۲۵٫
اجابت دعا در مراقد مطهر اهل بیت(ع)
از دیگر شعائر اهل بیت(ع) این است که به زیارت مراقد مطهر اهل بیت(ع) بروید و آنجا دعا کنید. آن مؤمنینی که بعد از اصحاب کهف بودند، وقتی آمدند و دیدند که آنها در آن مقابر غار خوابیدهاند، گفتند: «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِمْ مَسْجِدًا»، آیه ۲۱ سوره کهف: بر ایشان مسجدی بنا کنیم. اینها اولیاءالله ما هستند و اینجا سجدگاه ما است که باید اینجا دعا کنیم که دعای ما مستجاب میشود.
این که به ما گفتند به زیارت مراقد اهل بیت(ع) بروید و در آنجا دعا کنید، به همین دلیل است که دعا آنجا به برکت آن آقایی که آنجا مدفون است، استجابت میشود. خصوصا نسبت به آقا اباعبدالله الحسین(ع) نیز در روایات آمده است. بنابراین چهارمین وظیفه ما نسبت به شعائر رفتن به زیارت مراقد آن بزرگواران است.
حالا شعائر شامل بزرگداشت مجالس سوگواری شهادت، یا ایام ولادت آن عزیزان و یا رفتن به زیارت عتبات مقدسه است. که همه در حقیقت یک وظیفه برای ما است؛ نه اینکه فقط یک وظیفه است، بلکه یک برنامه برای زندگی ما است.
اگر این راه را بروید محبت اهل بیت(ع) به سیره و زندگی نامه آنها منتقل شده و از آنجا به کلمات گوهر بار آنها و بعد به زیارت مراقد آنها منتقل میشود، که این در حقیقت رابطه ما را با اهل بیت(ع) با آقا امیرالمؤمنین(ع) یک رابطه عمیق میکند که روز به روز زندگی ما بهتر شده و ما را در معارج کمال اوج قرار میدهد.
امیرالمؤمنین (ع) اول مظلوم عالم / پذیرش مظلومت به خاطر خدا
در زیارت نامه آقا امیرالمؤمنین(ع) میخوانیم: «أَشهدُ أنکَ أوَلُ مَظلومِ». حضرت خیلی مظلوم بودند! البته گاهی وقتها کسی مظلوم است و نمیتواند از خود دفاع کند، اما آقا امیرالمؤمنین(ع) مظلوم بودند ولی برای خدا این مظلومیت را پذیرفتند. در روایتی نقل شده است که فرموده باشند از روزی که من به دنیا آمدم، مظلوم بودم! زمانی که برادر آقا حضرت عقیل کوچک بود، چشم درد داشت و وقتی میخواستند دارو در چشم او بریزد، او میگفت: در چشم علی(ع) بریزید و من چشمم درد نمیکرد و در چشم من میریختند. یعنی مظلومیت آقا و زندگی حضرت با مظلومیت مخلوط شده بود و حضرت هم چون کوهی استوار با صبر در مقابل این ناگواریها ایستاده بودند و یک لحظه هم از راهی که رفته بودند خارج نشدند.
پاسخ حضرت در برابر غضب فدک
روزی که فدک حضرت زهرا(س) را غضب کردند، حضرت به آقا امیرالمؤمنین(ع) گفتند: یا علی(ع) چرا دست نگه داشتی و کاری نمیکنی و مظلومانه در خانه نشسته ای؟! تو که این همه جنگها را مدیریت کردهای، چرا باید فدک مرا بگیرند و حضرت ساکت بودند تا اینکه شمشیر به دست گرفتند و عبا پوشیدند که مؤذن اذان گفت و وقتی اذان به فراز «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّٰهِ» رسید حضرت فرمودند: یا فاطمه صدیقه(س) آیا میخواهی این اذان باقی بماند و این کلمات تا ابد باشد، ایشان هم گفتند: بله! بعد حضرت ادامه دادند: پس باید صبر کنی و این را به خدا بسپاری و واگذار کنی، و فاطمه زهرا(س) هم پذیرفتند.
یک فراز دیگری هم عرض کنم، درست است که این فرازها خیلی دردناک است اما برای ما در زندگی الگو است که چگونه منافع امت و دین و خدا را در نظر بگیریم، نه اینکه فقط خودمان را در نظر بگیریم و محور خودمان باشیم.
حضرت باید به خواست الهی مظلوم باشد
روز که حضرت را به مسجد بردند، سلمان آنجا بود و یک یهودی هم آنجا بود و آن یهودی گفت: من این آقا را در جنگ خیبر دیدهام که چه شجاعتی داشت و الان از پس همه این افراد برمی آید و اینکه او را بستهاند، حتما حقیقت به ایشان است که برای خدا، خودش را در این حال قرار داده است و همانجا مسلمان شد.
سلمان خیلی بهم خورد و گفت عجب نسبت به آقا این کار را میکنند و دست او را میبندند، در صورتی که اگر اشاره به آسمان نماید، آسمان به زمین مینشیند و حضرت اسم اعظم دارند، اسم اعظمی که کل عالم هستی برای این اسم اعظم کرنش و سجده میکند؛ حضرت رد میشدند و سلمان داشت اینها را در دل خود زمزمه میکردند که آقا وقتی به سلمان رسیدند به او گفتند: اسم اعظم این است که انسان محو ارزشهای خدا شود و اصلا برای خودش هیچ ارزشی قائل نشود، سلمان متوجه شد که این یک برنامه و دستور است که آقا باید مظلوم باشد.
مظلومیت امیرالمؤمنین(ع) در لحظات شهادت
و همچنین در لحظات آخر عمر حضرت و شهادت ایشان، یک بحثهایی در تاریخ است، که ما طلبهها همه این حرفها را نمیزنیم و نمیتوانیم بگوییم! شاید نوعی از جسارت باشد ولی حضرت خیلی مظلومیت داشتند.
اینکه آقا بعد از سه شبانه روز که خون از حضرت رفته و از طرفی سم و زهری که ابن ملجم در آن شمشیر قرار داده بود، در تمام ابعاد وجودی آقا سرایت کرده است و حضرت خیلی ضعیف شده بودند، در این شرایط “اصبغ بن نباته” یکی از اصحاب حضرت با اصرار فراوان به دیدار حضرت آمد. اصبغ میگوید وارد اتاق شدم، دیدم آقا یک تکه پارچه به سر بستهاند که رنگ آن زرد است، ولی دقت کردم که ببینم آیا صورت آقا زردتر است یا این پارچه ولی متوجه نشدم، چون که هم خون از آقا رفته بود و هم زهر سرایت کرده بود.
روایت دیگری است که در همین ایام “صعصعه بن صوحان” خدمت آقا امیرالمؤمنین(ع) آمد و گفت خیلی وقت است که یک سوال در دل من مانده است و وقت نشده آن را بپرسم و خجالت کشیدم، آقا فرمود: بپرس ولی مختصر بپرس! من در مصیبت هستم. گفت آقا شما پیش خدا مقربتر هستید یا حضرت آدم(ع) ؟ مولا فرمود: من. بعد عرض کرد: چرا؟ مولا فرمودند: چون خدا به حضرت آدم(ع) فرمودند گندم نخورد ولی خورد، اما من در عمرم خدا مرا نهی از گندم نکرد ولی در عمرم نخوردم. بعد پرسید آقا شما از حضرت نوح(ع) مهمتر هستید یا نه؟ یکی یکی پیامبران را گفت و حضرت جوابش را دادند، تا رسید به انت افضل محمد(ص) ؟ حضرت فرمود: انا عبد من عبید محمد(ص).
گفتوگوی حضرت زینب(س) در آخرین لحظات حیات پدر
نوبت به خانواده رسید و خانواده شروع کردند به اصطلاح ما نگاههای آخر را به حضرت کردند. اینجا بود که حضرت زینب(س) آمدند و گفتند: حالا که وقت سؤال است من هم سؤال کنم و گفتند: پدر من یک سؤال دارم. حضرت فرمودند: بپرس ولی مختصر بپرس! حضرت زینب (س) گفت: « یَا أَبَتِ حَدَّثَتْنِیام سَلِّمْهُ حدیث عاشورا»ام سلمه به من قصه عاشورا را گفته است! این جریان عاشورا چیست؟ حضرت فرمودند: « یَا بُنَیَّهِ اَلْحَدِیثُ کَمَا حَدَّثَتْکِام سَلِّمْهُ»، دخترم همان کهام سلمه به تو گفته درست است. ولی شایدام سلمه یک چیز را به تو نگفت و خجالت کشید! حضرت زینب (س) گفت: چه چیز را به من نگفت؟ حضرت فرمود: «وَ کَأَنِّی بِکِ وَ بِنِسَاءِ أَهْلِکِ سَبَایَا بِهَذَا اَلْبَلَدِ أَذِلاَّءَ خَاشِعِینَ تَخٰافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ اَلنّٰاسُ»، من دارم میبینم که تو در همین شهر کوفه به اسارت در آمدی.
مظلومیت حضرت در تشییع و دفن مخفیانه
این لحظات وداع با حضرت برای اهل بیت(ع) خیلی سخت بود و بعد از شهادت هم مخفیانه مثل فاطمه زهرا(س) دفن شدند و فقط یک عدهای از اصحاب نزدیک در تشییع شرکت داشتند و حتی مدتها قبر حضرت مخفی بود.
مظلوم عالم مؤنس مظلوم خرابهنشین
بعد از بازگشت از تشییع از خرابهای عبور میکردند که دیدند صدای ناله یک پیرمرد میآمد و امام حسن(ع) وارد خرابه شدند و دیدند پیرمردی بیمار و فقیر در آن خرابه است و از او پرسیدند تو از کجا امرار معاش میکنی؟ که گفت: یک آقایی بود که به اینجا میآمد و در دهان من غذا میگذاشت، اما اکنون سه روز است که او به اینجا نیامده و من گرسنه و تشنه هستم.
امام حسن(ع) پرسیدند فرمودند: آیا او را میشناختی؟ پیرمرد جواب داد: من کور هستم اما روزی از او پرسیدم: آقا اسم شما چیست؟ فرمود: من بنده خدا هستم. ولی هرگاه در خرابه ذکر خداوند را میگفت، تمام سنگ و کلوخ و دیوار اینجا او را همراهی میکردند و خداوند را تسبیح میگفتند. در این موقع صدای گریه امام حسن(ع) بلند شد و فرمودند: او پدر ما امام علی(ع) بود که با ضربت شمشیر شهید شد و ما اکنون از تشیع جنازه او میآییم.
یا علی(ع) گفتیم و نادعلی خواندیم، آخرت هم دستمان بگیر یا علی(ع)
امروز از طرف خودم و از طرف شما شنوندگان و خوانندگان محترم و همه مؤمنین خدمت آقا امیرالمؤمنین(ع) عرض میکنم و میگویم: یا علی(ع) ما همان پیوندی که با تو داشتیم، الان هم داریم و این پیوند پا برجا و باقی است.
آقا امیرالمؤمنین(ع) بچه که بودیم هر وقت زمین خوردیم، مادرمان به ما گفت بگو: یا علی(ع) و بلند شو و ما هم گفتیم: یا علی(ع) و قدرت گرفتیم و بلند شدیم؛ هر وقت هم مشکلی داشتیم نادعلی میخواندیم و امروز از شما درخواست داریم که همان لطفی که در دنیا به ما داشتید در آخرت هم ادامه داشته باشد. ما در آخرت هم به شما احتیاج داریم؛ از آن لحظهای که از این دنیا میرویم، خیلی عشق داریم که در لحظه مرگ چشم ما به صورت نورانی شما باز شود و در قبر با ما باشید، در صراط با ما باشید و در حوض کوثر به ما لطف کنید.
خداوندا تو میدانی و آگاه هستی که ما چه عشقی به آقا امیرالمؤمنین(ع) داریم، پس ما را به همین عشق بیامرز و ما را رحمت کن که رحمت تو شامل حال ما، ملت ما، مردم ما، کشور ما شود، و ما را درزیر رحمت خودت و در زیر سایه پرچم ولایت محفوظ قرار بده. و صل الله علی محمد و آله الطاهرین.
پدیدآورنده:
به کوشش: امیرمحسن سلطان احمدی
منابع برخی روایات:
*امالی شیخ مفید، جلد اول.
قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ اَلْجِعَابِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو اَلْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ اَلْهَمْدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَهَ مُوسَى بْنُ یُوسُفَ اَلْقَطَّانُ اَلْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سُلَیْمَانَ اَلْمُقْرِی اَلْکِنْدِیُّ عَنْ عَبْدِ اَلصَّمَدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ اَلسَّبِیعِیِّ عَنِ اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ اَلْعَبْدِیِّ قَالَ : لَمَّا ضَرَبَ اِبْنُ مُلْجَمٍ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ غَدَوْنَا عَلَیْهِ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِنَا أَنَا وَ اَلْحَارِثُ وَ سُوَیْدُ بْنُ غَفَلَهَ وَ جَمَاعَهٌ مَعَنَا فَقَعَدْنَا عَلَى اَلْبَابِ فَسَمِعْنَا اَلْبُکَاءَ فَبَکَیْنَا فَخَرَجَ إِلَیْنَا اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ یَقُولُ لَکُمْ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ اِنْصَرِفُوا إِلَى مَنَازِلِکُمْ فَانْصَرَفَ اَلْقَوْمُ غَیْرِی وَ اِشْتَدَّ اَلْبُکَاءُ مِنْ مَنْزِلِهِ فَبَکَیْتُ فَخَرَجَ اَلْحَسَنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمُ اِنْصَرِفُوا فَقُلْتُ لاَ وَ اَللَّهِ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مَا تُتَابِعُنِی نَفْسِی وَ لاَ تَحْمِلُنِی رِجْلِی أَنْ أَنْصَرِفَ حَتَّى أَرَى أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ فَتَلَبَّثْ فَدَخَلَ وَ لَمْ یَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فَقَالَ لِیَ اُدْخُلْ فَدَخَلْتُ عَلَى أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَإِذَا هُوَ مُسْتَنِدٌ مَعْصُوبُ اَلرَّأْسِ بِعِمَامَهٍ صَفْرَاءَ قَدْ نُزِفَ وَ اِصْفَرَّ وَجْهُهُ مَا أَدْرِی وَجْهُهُ أَصْفَرُ أَوْ اَلْعِمَامَهُ فَأَکْبَبْتُ عَلَیْهِ فَقَبَّلْتُهُ وَ بَکَیْتُ فَقَالَ لِی لاَ تَبْکِ یَا أَصْبَغُ فَإِنَّهَا وَ اَللَّهِ اَلْجَنَّهُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی أَعْلَمُ وَ اَللَّهِ أَنَّکَ تَصِیرُ إِلَى اَلْجَنَّهِ وَ إِنَّمَا أَبْکِی لِفِقْدَانِی إِیَّاکَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ جُعِلْتُ فِدَاکَ حَدِّثْنِی بِحَدِیثٍ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَإِنِّی أَرَانِی لاَ أَسْمَعُ مِنْکَ حَدِیثاً بَعْدَ یَوْمِی هَذَا أَبَداً فَقَالَ نَعَمْ یَا أَصْبَغُ دَعَانِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَوْماً فَقَالَ لِی یَا عَلِیُّ اِنْطَلِقْ حَتَّى تَأْتِیَ مَسْجِدِی ثُمَّ تَصْعَدَ عَلَى مِنْبَرِی ثُمَّ تَدْعُوَ اَلنَّاسَ إِلَیْکَ فَتَحْمَدَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تُثْنِیَ عَلَیْهِ وَ تُصَلِّیَ عَلَیَّ صَلاَهً کَثِیرَهً ثُمَّ تَقُولَ أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ رَسُولِ اَللَّهِ إِلَیْکُمْ وَ هُوَ یَقُولُ لَکُمْ أَلاَ إِنَّ لَعْنَهَ اَللَّهِ وَ لَعْنَهَ مَلاَئِکَتِهِ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِهِ اَلْمُرْسَلِینَ وَ لَعْنَتِی عَلَى مَنِ اِنْتَمَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ أَوِ اِدَّعَى إِلَى غَیْرِ مَوَالِیهِ أَوْ ظَلَمَ أَجِیراً أَجْرَهُ فَأَتَیْتُ مَسْجِدَهُ وَ صَعِدْتُ مِنْبَرَهُ فَلَمَّا رَأَتْنِی قُرَیْشٌ وَ مَنْ کَانَ فِی اَلْمَسْجِدِ أَقْبَلُوا نَحْوِی فَحَمِدْتُ اَللَّهَ وَ أَثْنَیْتُ عَلَیْهِ وَ صَلَّیْتُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ صَلاَهً کَثِیرَهً ثُمَّ قُلْتُ أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ رَسُولِ اَللَّهِ إِلَیْکُمْ وَ هُوَ یَقُولُ لَکُمْ أَلاَ إِنَّ لَعْنَهَ اَللَّهِ وَ لَعْنَهَ مَلاَئِکَتِهِ اَلْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِهِ اَلْمُرْسَلِینَ وَ لَعْنَتِی عَلَى مَنِ اِنْتَمَى إِلَى غَیْرِ أَبِیهِ أَوِ اِدَّعَى إِلَى غَیْرِ مَوَالِیهِ أَوْ ظَلَمَ أَجِیراً أَجْرَهُ قَالَ فَلَمْ یَتَکَلَّمْ أَحَدٌ مِنَ اَلْقَوْمِ إِلاَّ عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ فَإِنَّهُ قَالَ قَدْ أَبْلَغْتَ یَا أَبَا اَلْحَسَنِ وَ لَکِنَّکَ جِئْتَ بِکَلاَمٍ غَیْرِ مُفَسَّرٍ فَقُلْتُ أُبْلِغُ ذَلِکَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَرَجَعْتُ إِلَى اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَأَخْبَرْتُهُ اَلْخَبَرَ فَقَالَ اِرْجِعْ إِلَى مَسْجِدِی حَتَّى تَصْعَدَ مِنْبَرِی فَاحْمَدِ اَللَّهَ وَ أَثْنِ عَلَیْهِ وَ صَلِّ عَلَیَّ ثُمَّ قُلْ أَیُّهَا اَلنَّاسُ مَا کُنَّا لِنَجِیئَکُمْ بِشَیْءٍ إِلاَّ وَ عِنْدَنَا تَأْوِیلُهُ وَ تَفْسِیرُهُ أَلاَ وَ إِنِّی أَنَا أَبُوکُمْ أَلاَ وَ إِنِّی أَنَا مَوْلاَکُمْ أَلاَ وَ إِنِّی أَنَا أَجِیرُکُمْ .
اصبغ بن نباتۀ عبدى گوید:چون ابن ملجم بر امیر المؤمنین على بن ابى طالب(علیه السّلام)ضربت زد ما چند نفر از یاران،من و حارث(بن عبد اللّٰه اعور)و سوید بن غفله و گروهى دیگر صبح زود بدیدن آن حضرت رفتیم،بر در خانه نشستیم و صداى گریه از خانه شنیدیم و ما نیز گریستیم،امام حسن مجتبى(علیه السّلام) از خانه بیرون آمد و فرمود:امیر المؤمنین(علیه السّلام)مىفرماید:به خانههاى خود بروید. بجز من همه رفتند،و صداى گریه و ناله از منزل آن حضرت بلند شد و من نیز گریه کردم،امام حسن(علیه السّلام)بیرون آمد و فرمود:مگر نگفتم بروید؟عرضکردم: نه،بخدا سوگند اى پسر رسول خدا نفسم با من یارى نمىکند و پاهایم بار تنم را نمىکشد که بروم جز اینکه امیر المؤمنین صلوات اللّٰه علیه را ببینم.حضرت اندکى درنگ کرد و درون خانه رفت،چیزى نگذشت که بیرون آمد و بمن فرمود:داخل شو،پس بر امیر المؤمنین(علیه السّلام)وارد شدم دیدم حضرت تکیه داده و دستمالى زرد بسر مبارک بسته،و از کثرت خونریزى رنگ چهرۀ مبارکش بقدرى زرد شده بود که نمىدانم صورت مبارکش زردتر بود یا دستمالى که بسر بسته بود،خود را بروى حضرت انداختم و او را بوسیدم و گریستم.بمن فرمود:اصبغ! گریه مکن،بخدا سوگند به بهشت مىروم،عرضکردم:فدایت شوم بخدا سوگند مىدانم که شما به بهشت مىروید و همانا گریۀ من بخاطر آن است که شما را از دست مىدهم اى امیر المؤمنین.فدایت شوم یکى از احادیثى را که از رسول خدا(صلّى الله علیه و آله)شنیدهاى برایم بازگو که من فکر کنم از این روز به بعد دیگر نتوانم از شما حدیثى بشنوم.فرمود:آرى اى اصبغ،روزى رسول خدا(صلّى الله علیه و آله)مرا فرا خواند و فرمود:اى على برو بمسجد من،سپس بر منبر بالا مىروى و مردم را سوى خود فرا مىخوانى،پس حمد و ثناى خدا-عزّ و جلّ-بجاى مىآورى و درود فراوان بر من مىفرستىآنگاه مىگوئى:اى مردم،من فرستادۀ رسول خدا بسوى شما هستم،و ایشان بشما مىفرماید:«آگاه باشید،لعنت خدا و لعنت فرشتگان مقرّب و پیامبران مرسل خداوند و لعنت من بر هر کس که خود را به غیر پدر خودش منتسب کند،یا خود را از آن غیر صاحبان خود بداند،یا مزد کارگرى را کم گذارد و باو ستم روا دارد». من بمسجد آن حضرت رفتم،حمد و ثناى الهى بجاى آوردم و درود فراوانى بر رسول خدا(صلّى الله علیه و آله)فرستادم،سپس گفتم:«اى مردم من فرستادۀ رسول خدا(صلّى الله علیه و آله) بسوى شما هستم،و ایشان بشما مىفرماید:آگاه باشید لعنت خدا و لعنت فرشتگان مقرّب و پیامبران مرسل خدا و لعنت من بر هر کس که خود را به غیر پدر خودش منتسب کند،یا خود را از آن غیر صاحبان خود بداند،یا مزد مزدبرى را کم گذارد.» پس هیچ یک از مردم سخنى نگفت جز عمر بن خطّاب که گفت:اى ابا الحسن پیام را رساندى ولى سخنى سربسته و بدون شرح و تفسیر آوردى،گفتم: برسول خدا(صلّى الله علیه و آله)مىگویم.پس خدمت پیامبر(صلّى الله علیه و آله)بازگشتم و داستان را بآن حضرت گزارش دادم.فرمود:بمسجدم باز گرد،و بر منبر رو و حمد و ثناى الهى بجاى آر و بر من درود فرست،سپس بگو:اى مردم ما چیزى براى شما نیاوریم جز اینکه تأویل و تفسیر آن را بنزد خود داریم.آگاه باشید،منم پدر شما،آگاه باشید منم مولا و صاحب اختیار شما،آگاه باشید منم اجیر و مزدبر شما.
* روى صعصعه بن صوحان أنه سأل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب (علیه السلام) فی الیوم الأخیر من حیاته الشریفه قائلاً: یا أمیر المؤمنین أخبرنی أنت أفضل أم آدم (علیه السلام)؟ فقال الإمام علی (علیه السلام): یا صعصعه تزکیه المرء نفسه قبیح ولولا قول الله عز وجل: (وأما بنعمه ربک فحدث) ما أجبت. یا صعصعه أنا أفضل من آدم لأن الله تعالى أباح لآدم کل الطیبات المتوفره فی الجنه ونهاه عن أکل الحنطه فحسب ولکنه عصى ربه وأکل منها. وأنا لم یمنعنی ربی من الطیبات وما نهانی عن أکل الحنطه فأعرضت عنها رغبه وطوعاً. فقال صعصعه: أنت أفضل أم نوح؟ فقال (علیه السلام): أنا أفضل من نوح لأنه تحمل ما تحمل من قومه ولما رأى العناد دعا علیهم وما صبر على أذاهم فقال: رب لا تذر على الأرض من الکافرین دیاراً. ولکنی بعد حبیبی رسول الله (صلى الله علیه وآله) تحملت أذى قومی وعنادهم فظلمونی کثیراً فصبرت وما دعوت علیهم. فقال صعصعه أنت أفضل من إبراهیم؟ فقال (علیه السلام): أنا أفضل لأن إبراهیم قال: (رب أرنی کیف تحیی الموتى. قال أولم تؤمن قال بلى ولکن لیطمئن قلبی) ولکنی قلت (لو کشف لی الغطاء ما إزددت یقیناً. فقال صعصعه أنت أفضل من موسى؟ فقال علی (علیه السلام): أنا أفضل من موسى لأن الله تعالى أمره أن یذهب إلى فرعون ویبلغه رسالته (قال رب إنی قتلت منهم نفساً فأخاف أن یقتلون). ولکنی حین أمرنی حبیبی رسول الله (صلى الله علیه وآله) بأمر الله عز وجل حتى أبلغ أهل مکه المشرکین سوره البراءه وأنا قاتل کثیراً من رجالهم وأعیانهم ومع ذلک أسرعت غیر مکترث وذهبت وحدی بلا خوف ولا وجل فوقفت جمعهم رافعاً صوتی وتلوت الآیات من سوره براءه وهم یسمعون. قال صعصعه: أنت أفضل أم عیسى؟ فقال (علیه السلام): أنا أفضل لأن ابن مریم بنت عمران لما أرادت أن تضع عیسى کانت فی البیت المقدس جاءها النداء أخرجی من البیت ها هنا محل عباده لا محل ولاده فخرجت (فاجاءها المخاض إلى جذع النخله) ولکن أمی فاطمه بنت أسد لما قرب مولدی جاءت إلى بیت الله الحرام والتجأت إلى الکعبه وسألت ربها أن یسهل علیها الولاده فانشق لها جدار البیت الحرام وسمعت النداء (یا فاطمه أدخلی) فدخلت وردت الجدار على حاله فولدتنی فی حرم الله وبیته. فقال صعصعه: أنت أفضل أم محمد: فقال (علیه السلام): أنا عبد من عبید محمد (صلى الله علیه وآله).
وقتی حضرت امیرالمومنین ضربت خورده و در بستر بود ،صعصه بن صوحان عبدی به عیادت حضرت آمد .عرض کرد یا امیرالمومنین ) مقام تو بالاتره یا حضرت ادم؟ امیرالمومنین فرمود: ای صعصعه تزکیه مرد خود را قبیح است اگر نبود فرموده خدا که – اما نعمت خدایت را بگو – جوابت نمی دادم .حضرت فرمود من از آدم افضلم – چون بر آدم تمام نعمتهای بهشت را حلال کرد ولی فرمود: ( وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَهَ) او خورد ولی با اینکه تمام نعمتها و گندم برایم حلال بود . من از آن اعراض کرده و نخوردم . صعصعه گفت: مقام شما بالاتره یا حضرت نوح؟ حضرت فرمود:من چون نوح تا آنوقت تحمل کرد که عناد قومش را دید بر قومش نفرین کرد خدایا یکی از این ها رو روی زمین نگزار ولی من بعد از حبیبم رسول خدا به اذیتهای وارده تحمل کردم و نفرین نکردم . .صعصعه عرض کرد مقام شما بالاتره یا حضرت ابراهیم؟ حضرت فرمود: من افضلم چون ابراهیم گفت خدایا برایم نشون بده چگونه مرده ها را زنده میکنی. فرمود ایمان نیاوردی ؟ ! عرض کرد چرا ولکن ( لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی)برای اینکه قلبم مطمئن بشود ولی من گفتم اگر تمام حجاب ها کنار بره ذره ای بر یقینم افزوده (یا کم نمیشود). عرض کرد مقام شما بالاتره یا حضرت موسی؟ فرمود من از موسی افضلم چون خداوند به موسی امرد به سوی فرعون رود و او را دعوت نماید. موسی که گفت خدایا من میترسم ( انسان از خدا بترسه عیب نداره ولی حضرت موسی گفت خدایا از فرعون میترسم). اما وقتی که حبیبم مرا امر کرد سوره برائت را برای مشرکان بخوانم با اینکه من خیلی از از اعیان و بزرگان آنها را کشته بودم . من بدون خوف وترس سوره را برای آنها خواندم. صعصعه عرض کرد مقام شما بالاتره یا حضرت عیسی؟ حضرت فرمود: من چون وقتی حضرت عیسی میخواست به دنیا بیاد،خدا به حضرت مریم گفت: (از بیت المقدس ) برو بیرون، ( اینجا زایشگاه نیست،اینجا مقدسه). ولی هنگام به دنیا آمدن من خدا کعبه را شکافت ( مادرم گفت : داخل شو) و مرا در حرم الهی به نیا آورد. صعصعه عرض کرد شما افضلید یا پیامبر اسلام؟ حضرت جواب داد: انا عبد من عبید محمد(من غلامی از غلامان محمدم ).
*کامل الزیارات , جلد ۱ , صفحه ۲۶۰٫
حَدَّثَنِی أَبُو اَلْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَیْهِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عِیسَى عُبَیْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْفَضْلِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ هِلاَلٍ اَلطَّائِیُّ اَلْبَصْرِیُّ ره قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو عُثْمَانَ سَعِیدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَلاَّمِ بْنِ یَسَارٍ [سَیَّارٍ] اَلْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْوَاسِطِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عِیسَى بْنُ أَبِی شَیْبَهَ اَلْقَاضِی قَالَ حَدَّثَنِی نُوحُ بْنُ دَرَّاجٍ قَالَ حَدَّثَنِی قُدَامَهُ بْنُ زَائِدَهَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ :
……وَ أَحْزَنَنِی قَالَتْ زَیْنَبُ فَلَمَّا ضَرَبَ اِبْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ أَبِی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ رَأَیْتُ عَلَیْهِ أَثَرَ اَلْمَوْتِ مِنْهُ قُلْتُ لَهُ یَا أَبَتِ حَدَّثَتْنِی أُمُّ أَیْمَنَ بِکَذَا وَ کَذَا وَ قَدْ أَحْبَبْتُ أَنْ أَسْمَعَهُ مِنْکَ فَقَالَ یَا بُنَیَّهِ اَلْحَدِیثُ کَمَا حَدَّثَتْکِ أُمُّ أَیْمَنَ وَ کَأَنِّی بِکِ وَ بِنِسَاءِ أَهْلِکِ سَبَایَا بِهَذَا اَلْبَلَدِ أَذِلاَّءَ خَاشِعِینَ تَخٰافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ اَلنّٰاسُ فَصَبْراً صَبْراً فَوَ اَلَّذِی فَلَقَ اَلْحَبَّهَ وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَهَ مَا لِلَّهِ عَلَى ظَهْرِ اَلْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ وَلِیٌّ غَیْرُکُمْ وَ غَیْرُ مُحِبِّیکُمْ وَ شِیعَتِکُمْ وَ لَقَدْ قَالَ لَنَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حِینَ أَخْبَرَنَا بِهَذَا اَلْخَبَرِ – إِنَّ إِبْلِیسَ لَعَنَهُ اَللَّهُ فِی ذَلِکَ اَلْیَوْمِ یَطِیرُ فَرَحاً فَیَجُولُ اَلْأَرْضَ کُلَّهَا بِشَیَاطِینِهِ وَ عَفَارِیتِهِ فَیَقُولُ یَا مَعَاشِرَ اَلشَّیَاطِینِ قَدْ أَدْرَکْنَا مِنْ ذُرِّیَّهِ آدَمَ اَلطَّلِبَهَ وَ بَلَغْنَا فِی هَلاَکِهِمْ اَلْغَایَهَ وَ أَوْرَثْنَاهُمُ اَلنَّارَ إِلاَّ مَنِ اِعْتَصَمَ بِهَذِهِ اَلْعِصَابَهِ فَاجْعَلُوا شُغُلَکُمْ بِتَشْکِیکِ اَلنَّاسِ فِیهِمْ وَ حَمْلِهِمْ عَلَى عَدَاوَتِهِمْ وَ إِغْرَائِهِم بِهِمْ وَ أَوْلِیَائِهِمْ حَتَّى تَسْتَحْکِمُوا ضَلاَلَهَ اَلْخَلْقِ وَ کُفْرَهُمْ وَ لاَ یَنْجُو مِنْهُمْ نَاجٍ- وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ وَ هُوَ کَذُوبٌ أَنَّهُ لاَ یَنْفَعُ مَعَ عَدَاوَتِکُمْ عَمَلٌ صَالِحٌ وَ لاَ یَضُرُّ مَعَ مَحَبَّتِکُمْ وَ مُوَالاَتِکُمْ ذَنْبٌ غَیْرُ اَلْکَبَائِرِ.
حضرت زینب سلام اللّٰه علیها فرمود: زمانى که ابن ملجم لعنه اللّٰه علیه پدرم را ضربت زد و من اثر مرگ را در آن حضرت مشاهده کردم محضرش عرضه داشتم: اى پدر امّ ایمن برایم حدیثى چنین و چنان نقل نمود، دوست دارم حدیث را از شما بشنوم. پدرم فرمودند: دخترم، حدیث همان طورى است که امّ ایمن نقل کرده، گویا مىبینم که تو و دختران اهل تو در این شهر به صورت اسیران در آمده، خوار و منکوب مىگردید، هر لحظه هراس دارید که شما را مردم بربایند، بر شما باد به صبر و شکیبائى، سوگند به کسى که حبّه را شکافته و انسان را آفریده روى زمین کسى غیر از شما و غیر از دوستان و پیروانتان نیست که ولّى خدا باشد و هنگامى که رسول خدا صلّى اللّٰه علیه و آله و سلّم این خبر را براى ما نقل مىنمودند و فرمودند. ابلیس لعنه اللّٰه علیه در آن روز از خوشحالى به پرواز درمىآید پس در تمام نقاط دستیاران و عفریتهایش را فرا خوانده و به آنها مىگوید: اى جماعت شیاطین:، طلب و تقاص خود را از فرزند آدم گرفته و در هلاکت ایشان به نهایت آرزوى خود رسیده و آتش دوزخ را نصیب ایشان نمودیم مگر کسانى که به این جماعت مقصود اهل بیت پیغمبر صلّى اللّٰه علیه و آله و سلّم بپیوندند از این رو سعى کنید نسبت به ایشان در مردم تشکیک ایجاد کرده و آنها را بر دشمنى ایشان وادارید تا بدین وسیله گمراهى مردم و کفرشان مسلّم و محقق شده و نجات دهندهاى بر ایشان بهم نرسد، ابلیس با اینکه بسیار دروغگو و کاذب است این کلام را به ایشان راست گفت، وى به آنها اطّلاع داد. اگر کسى با این جماعت (اهل بیت صلّى اللّٰه علیه و آله و سلّم) عداوت داشته باشد هیچ عمل صالحى برایش نافع نیست چنانچه اگر با ایشان محبت داشته باشد هیچ گناهى غیر از معاصى کبیره ضررى به او نمىرساند.
*شناسه شبکه های اجتماعی: soltanahmadi_ir@ تلگرام | اینستاگرام | ایتا | سروش | بله | روبیکا
برچسب ها :آیت الله مدرسی ، اجابت دعا ، الگو ، امام علی ، امیرالمؤمنین ، امیرالمومنین ، اهل بیت ، اول مظلوم عالم ، جنگ احد ، حضرت حمزه ، زیارت ، سید محمدتقی مدرسی ، سیره و زندگی ، شعائر ، شهادت امام علی ، مراقد ، نقشه راه ، وظیفه ما
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰