شب پنجم محرم/روضه عبدالله بن حسن(ع)
«شمر بن ذی الجوشن» برای آن که کار را تمام کند به همراه پیاده نظام لشکر، به امام (ع) هجوم آوردند،دور آن حضرت را گرفتند و از پس و پیش ایشان را مورد حمله قرار می دادند.عبدالله که در بین بچه ها و زنان، در خیمه گاه حضور داشت تاب و تحمل دیدن غربت عموی تنهای خویش را نیاورد و ناگهان از خیمه ها بیرون آمد.
عبدالله بن حسن فرزند کوچک امام حسن مجتبی (ع) یکی از نوجوانان نابالغی بود که به همراه خانواده خود و عمویش حضرت اباعبدالله الحسین (ع) به سوی کوفه آمده بود.
از صبح تا عصر عاشورا ، ابتدا اصحاب امام حسین (ع) و سپس اهل بیت آنحضرت یک به یک و یا دست جمعی به میدان رفتند و به شهادت رسیدند؛ و سرانجام زمانی رسید که امام (ع) یکه و تنها در میان هزاران هزار دشمن مسلح باقی ماند و گهگاه فریاد بر میآورد: «آیا یاریکنندهای هست که به خاطر خدا از حرم رسول خدا (ص) دفاع کند؟».
«شمر بن ذی الجوشن» برای آن که کار را تمام کند به همراه پیاده نظام لشکر، به امام (ع) هجوم آوردند، دور آن حضرت را گرفتند و از پس و پیش ایشان را مورد حمله قرار می دادند.
عبدالله که در بین بچه ها و زنان، در خیمه گاه حضور داشت تاب و تحمل دیدن غربت عموی تنهای خویش را نیاورد و ناگهان از خیمه ها بیرون آمد. زینب (س) او را گرفت شاید که بتواند مانع رفتن وی شود و نگذارد یادگار برادر طعمه گرگهای گرسنه یزیدی گردد؛ ولی عبدالله گفت: «نه، به خدا سوگند عمویم را تنها نمی گذارم». سپس دست خود را از دست عمه رها ساخت، به سوی میدان دوید و خود را به امام علیه السلام رساند تا با بدن کوچک و ظریفش از او دفاع کند.
در غوغایی که دور امام (ع) ایجاد شده بود یکی از لشکریان یزید شمشیر خود را به قصد ضربه زدن به آنحضرت فرود آورد. عبدالله دست خود را سپر کرد تا شمشیر به امام اصابت نکند. شمشیر، بران و ضربه، سنگین بود و دست نوباوه پیامبر (ص) را از بدن جدا کرد؛ آنگونه که فقط به پوستی آویخته شد. عبدالله یتیم از شدت درد ناله ای برآورد و پدرش را صدا کرد: «وا ابتاه … »
اینک، حال امام را تصور کنید که هر دو امانت برادر شهیدش ــ قاسم و عبدالله ــ را نیز پرپرشده می دید.
حسین علیه السلام، او را در آغوش گرفت و به سینه چسباند و فرمود:
« فرزند برادرم! بر این مصیبتی که به تو رسیده است شکیبا باش و آن را نیک بشمار. خداوند تو را به پدران شایسته ات ملحق میکند.»
در این هنگام، حرمله تیری به سوی آن کودک انداخت و او را در آغوش عموی خویش به شهادت رساند.
اشک و خون از دیدهاش بر خاک ریخت
اشک بر آن کودک بیباک ریخت
امام علیه السلام او را در آغوش گرفت، به خود چسپاند و درگوشش زمزمه کرد:«فرزند برادرم ! صبر داشته باش و خداوند بزرگ را بخوان؛ تا او ترا به پدران صالحت ملحق کند».
بسته شد چشمش، ولی لب باز شد
آخرین نجوای شه آغاز شد
کای خدا گر چه مرادت حاصل است
دیدن مرگ یتیمان مشکل است
در ره تو هستیام از دست رفت
حیف شد، عبدالَهَم از دست رفت
این دو بر من، روح پیکر بودهاند
یــادگــاران بــرادر بـــودهاند
امام علیه السلام سپس دست به دعا برداشت و گفت:«خداوندا! اگر مقدر کرده ای که این قوم را تا مدتی زنده نگهداری در بین آنان تفرقه ای سخت بیانداز… که آنان را ما را دعوت کردند و وعده یاری دادند اما به ما حمله کردند و ما را کشتند».
آن برادرزادهام صد چاک شد
این برادرزادهام بر خاک شد
آن برادرزادهام سرمست رفت
این برادرزادهام بیدست رفت
تا ابد مجروح زخم کاریام
وایِ من از این امانتداریام
در این هنگام تیرانداز سپاه دشمن «حرمله ابن کاهل» گلوی نازک عبدالله را نشانه گرفت و او را در دامان عمویش ذبح کرد …
ای عمو من هواییت هستم
بعد اصغر فداییت هستم
از علیِ تو کم ندارم من
روی دست تو جان سپارم من
دست در دست عمه لرزیدم
تا صدای تو را شنیدم من
یا حسن گفته و دویدم من
دیدمت که ز پای بنشستی
صید گرگ درنده ای هستی
دیدمت روی خاک افتادی
تشنه و سینه چاک افتادی
باید از بهر تو کنم کاری
خون زاعضای تو شده جاری
وقتی جایی از بدن زخم بشه چیزی نباشه ببندی، اول می گن، دست و روی جای زخم فشار بده، به شرط اینکه یک زخم باشه، نه دو تا باشه
یک طرف حرمله کمین کرده
قصد جان تو نازنین کرده
عده ای بر حرم نظر دارند
عده ای تیغ از کف افکندند
تو زمین خورده ای و می خندند
گرچه من کودکم ولی مَردَم
از تو هرگز جدا نمی گردم
همچو زهرا سپر کنم دستم
فاطمه مذهبم اگر مستم
منابع :
- سید بن طاووس ؛ اللهوف فی قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضی، ۱۳۶۴ .
- شیخ عباس قمی ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقیق علامه ابوالحسن شعرانی ؛ قم: انتشارات ذویالقربی، ۱۳۷۸ .
- چهارده روضه صحیح تالیف حسینی عارف
برچسب ها :محرم-عاشورا-امام حسین(ع)
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰