اثر بازگشت ظلم به ظالم در همین دنیا / بلاهای قهری
آیتالله توکل در ادامه مبحث بلاهای قهری در جلسه این هفته درباره اثر بازگشت ظلم به ظالم در همین دنیا، سه ماجرای عبرت آموز را نقل نمودند.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی دست نوشتههای معارفی امیرمحسن سلطان احمدی: آیتالله سید رحیم توکل، از استادان برجسته اخلاق، شنبه ۳۰ مردادماه ۱۴۰۰ شمسی در برنامه این هفته یاد خدا در ادامه مبحث بلاهای قهری درباره بازگشت ظلم به ظالم در همین دنیا، سه ماجرای عبرت آموز را نقل نمودند که در ادامه مشروح بیانات ایشان تقدیم شما معارفجویان عزیز میگردد.
اثر دیدن ماجرایهای بازگشت ظلم به ظالم در همین دنیا
در بحث بلاهای قهری، آیات یک مفاد دارند و روایات هم یک مفاد دیگر دارند و نقل برخی جریات، ما را عینی به این مفاد میرسانند. قرآن دارد که ظالمین نابود میشوند و روایات هم همین را بیان میکند؛ و انسان این موضوع را عینا اگر ببیند که ظالمی ظلمی انجام داد و تو دهنی محکمی خورد، این دیدن بر او تأثیر میگذارد.
چون این دیدن برای برخی تأثیر بیشتری دارد، پس نقل برخی جریانات هم تأثیر دارد. در اینجا سه جریان را نقل میکنم که از همه تقاضا دارم به این جریانات توجه کنند.
ماجرای قتل جوان مظلوم توسط پلیس ظالم و برگشت ظلم به خودش
در زمانی که حدود ۱۰ – ۱۲ سال داشتم در شهر ما یک پلیس در منطقه حاکم بود و حرف، حرف او بود و هر کس هم بر علیه او صحبت میکرد سریع خفهاش میکرد. یک جوانی بود که آن زمان جلوی این پلیس در آمد و در بین جمع مردم، دهن به دهن او شد و این پلیس دید اگر چیزی نگوید، بقیه هم جلوی او میایستند و دست به سلاح بُرد و این جوان را کُشت!
بعد به کلانتری مرکز گفت که این جوان به من حمله کرده که اسلحه من را بردارد و در درگیری تیری در رفت و به او خورد و کشته شد و صحنهسازی کرد و پرونده جمع شد.
از این جریان ۲۰ سال گذشت و همین پلیس بچهاش فوت شد، و دنبال جنازه بچهاش با اشک و ناله او را تشییع میکرد، که پیرمردی جلو آمد و گفت: آقای پلیس جنازه کیست؟ گفت: جنازه پسرم هست! آن پیرمرد گفت: دلت هم سوخت؟ پلیس گفت: جگرم سوخت. بعد آن پیرمرد گفت: یادت میآید ۲۰ سال قبل، یک جوان را با تیر کُشتی! من پدر آن جوان هستم که وقتی جنازه بچهام را آوردند به خدا گفتم: من با قیامت آن کار ندارم، خدایا این ظالم داغ جوان بر دل منزده است از تو میخواهم که در همین دنیا ببینم که داغ جوانش بر دلش آمده است و این ناله دل پدر جوان مرده بعد از ۲۰ سال بر کمرت خورد، این را گفت و رفت.
اگر دلی را شکاندید منتظر باشید که دلتان را بکشنند! / بازگشت اثر قهریه ظلم به ظالم
با دل کسی بازی نکنید. بدانید که اگر دل کسی را شکاندید باید دلتان بشکند. اگر داغ بر دل کسی زدید، باید دلتان داغ بخورد. اگر اشک کسی را جاری کردید، پس باید اشکتان جاری شود. اما اگر الان و فوری نشد، ۱۰ سال بعد، ۲۰ سال یا بیشتر یا کمتر اما بالاخره بازخوردش به ظالم برخواهد گشت.
به این برگشت ظلم به ظالم، اثر قهریه میگویند، که قرآن نیز در آیه ۲۳ سوره یونس میفرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیکُمْ عَلَىٰ أَنْفُسِکُمْ ۖ مَتَاعَ الْحَیاهِ الدُّنْیا ۖ ؛ ای مردم! تجاوز و سرکشی شما فقط به زیان خود شماست». بنابراین اثر ظلم در همین دنیا به ظالم بر میگردد. حالا قیامت آن بماند که در قیامت جزای سنگینی دارد و این جزا برای دنیای گذرا است.
بازگشت بیاحترامی به پدر به فرزند
ماجرای دوم این است که نقل شده که فردی می گوید پدرم جملهای به من گفت و من قصد بیاحترامی نداشتم و جملهای گفتم که از دهانم بر آمد ولی متلک شد، و خیلی هم ناراحت شدم. در صورتی که گفتند در هنگام سخن گفتن با پدر دقت کنید و هر حرفی از دهان شما بیرون نیاید.
این جریان گذشت و ۱۵- ۱۶ سال بعد آنچه من به پدرم گفتم، بچهام عیناً به من گفت و گفتم خدایا بعد از این همه سال بچهام عین همان جمله را که به پدرم گفتم، بچهام به من گفت و آن جمله به من برگشت!
حتی اگر پدر هم راضی باشد باز بیاحترامی کنید به خودتان بر میگردد. به هر حال پدر هم ناراحت نشده باشد ولی این کلام را این بچه گفته است و نفس عمل بیاحترامی بوده است پس عین همین بر میگردد و بچهاش بعد از سالها به او گفت.
ماجرای راننده تریلی و زیرگرفتن دختر بچهای در جاده
در چهارمردان قم جلسه ختم رانندهای بود که فوت شده بود و همکاران آن راننده برای او ختم گرفتند و رانندهها جمع شده بودند و جلسه که تمام شد، یک راننده که گفت تریلی دارم آمد و جریانی را نقل کرد و وقتی من شینیدم برام خیلی عجیب بود.
این راننده تریلی گفت یک روز تابستان، من از تهران یک بار برای اهواز داشتم و به اهواز رفتم و وقتی رسیدم، دیدم از در و دیوار آتش میبارد و گرمای اهواز مرا کلافه کرده بود و به آن مسئول گفتم که تحمل این گرما را نداریم آیا باری هست بدهید که سریع برگردانم؟ اما آن مسئول گفت: باید دو روز در نوبت باشید و من گفتم دارم آتش می گیرم و این گرما را نمی توانم تحمل کنم، اگر بار نمی دهید، بدون بار بر میگردم و برگشتم.
این راننده گفت هوا بسیار گرم و خیابان و جادهها خلوت بود و با سرعت داشتم از این منطقه خارج می شدم، که به روستایی رسیدم که بین راه بیابانی اهواز بود. دیدم که یک دختر بچه ای می خواهد از عرض جاده عبور کند و آمده وسط جاده و من بوق زدم که این دختر بچه از وسط جاده برود، ولی این دختر بچه با این بوق در آن بیابان وحشت کرد و گیج شد که راه را ادامه بدهد و سریع رد شود، یا برگردد.
و او همچنان وسط جاده و من هم بوق می زدم که او کنار برود و او هم گیج همان وسط جاده ایستاده بود. و من هم با این سرعت اگر ترمز می کردم تریلی واژگون می شد و با آن سرعت به دختر بچه زدم و رفتم! حالا یک آدم کشتهام و اعصابم داغون است، ولی نگه نداشتم و رفتم، و وقتی به منزل رسیدم خانمم گفت: چرا ناراحت هستی و گفتم خسته ام.
پنج سال بعد از آن حادثه رانندگی و مرگ دختر بچه
از این جریان ۵ سال گذشت و در ذهنم این ماجرا کم رنگ شد که یک روز خانمم گفت: چرا ما را بیرون نمی بری و گفت ما را اهواز ببر و یک دختر هم داشتم که سه تایی به سمت اهواز رفتم.
در مسیر یاد آن جریان در ذهنم تداعی شد و به این مسیر که رسیدم یک دفعه یک چرخ ماشین پنجر شد و پنجری را گرفتم و راه افتادیم و وقتی دقیقا به همان روستا که رسیدم یک دفعه چرخ دیگر تریلی پنجر شد و گفتم دیگر زاپاس بعدی ندارم و همین جا پارک می کنیم و به منزل یکی از روستایی ها می رویم و صبح در روستای کناری به آپاراتی می دهم که لاستیک را پنجرگیری کنند.
همینطور رفتیم و درِ یک خانه را زدیم و صاحب خانه آمد و گفتیم ماشین خراب شده آیا تا صبح ما را مهمان می کنید؟ آن صاحبخانه هم ما را راه داد و گفت طبقه بالا خالی است و تا صبح آنجا بودیم و صبح به خانمم گفتم من به روستای بغلی که آپاراتی است میروم و برمیگردم.
مرگ دختر بچه خودش
وقتی برگشتم دیدم روستا شلوغ است و صاحبخانه گفت تشریف بیاورید و دیدم دارد مقدمات می چیند و گفت با کمال تاسف دختر خانمتان بالا بود، دنبال چیزی می گشت که یک دفعه از بالا افتاد و فوت شد. این راننده گفت وقتی این حرف را شنیدم انگار دنیا روی سرم خراب شد و یک جمله صاحبخانه گفت که داغون شدم که گفت ناراحت نباشید دنیا همین است و بچه من هم ۵ سال قبل در همین جاده ماشین به او زد و بچه را له کرد و رفت.
گفتم خدایا ۵ سال مرا گرداندی و بعد از ۵ سال به همان جا که داغ زده بودم مرا آوردی و همانجا داغ به دلم زدی! با بچه آمدیم ولی با جنازه بچه برگشتم و بچه را دفن کردم و سریع خودم به آن روستا برگشتم و به آن صاحبخانه گفتم آن کسی که بچهات را زیر کرده من بودم و الان در این دنیا چوبش را خوردم و این هم دیه بچه ات، می خواهی این دیه را بردار و نمیخواهی حلالم کن.
عقاب ظلم در همین دنیا / ظلم کردید به خودتان برمی گردد
مطمئن باشید اگر ظلمی کردید در همین دنیا به شما برمیگردد. آنهایی که ظلم می کنند، اگر باور کنند در همین دنیا عقابش به آنها بر میگردد، چنین نمی کنند.
والله اگر کسی بدانید که چنین است، هرگز کسی دل کسی را به درد نمیآورد. در روایات آمده که یک نگاه به یک مسلمان که اگر طرف از این نگاه بترسد، بعدها با او برخورد میکنند که چرا اینگونه نگاه کرد؟!
پدیدآورنده:
بهکوشش: امیرمحسن سلطان احمدی
برچسب ها :آیت الله توکل ، استاد توکل ، بلاهای قهریه ، ظالم ، ظلم
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰