شب ششم محرم/روضه قاسم بن حسن(ع)
آنگاه که غبار میدان فرو نشست، امام (ع) را دیدند که سینه بر سینه قاسم نهاده و وی را به سوی خیمهها باز میگرداند در حالی که دو پای قاسم ـ شاید از شدت شکستگیها ـ بر زمین کشیده میشد؛ و امام (ع) میفرمود: «این قوم از رحمت خدا دور باشند و جدت پیامبر (ص) دشمن آنان باشد در روز قیامت»
شب عاشورا، امام حسین (ع) یاران را نزد خود جمع نمود و پس از ستایش خداوند فرمود: « براستی که من اصحابی از شما باوفاتر و خاندانی از شما فرمانبردارتر نمیشناسم. این لشکر، من را میخواهند و با من سر ستیز دارند و کار من با آنان فردا به جنگ و کارزار خواهد کشید. پس بیعت خویش را از شما برمیدارم و به همه شما اجازه میدهم که مرا ترک کنید. از تاریکی شب بهره گیرید و بروید…»
پساز سخنان امام، ابتدا حضرت اباالفضل العباس (س)، سپس دیگر بنیهاشم و بعداز آنها، یاران حضرت لب به سخن گشودند و گفتند: «زنده ماندن پساز تو را برای چه میخواهیم ای فرزند رسول خدا؟ براستی که اگر بارها و بارها کشته شویم و زنده گردیم، باز هم دست از یاری تو برنخواهیم برداشت».
شاها من ار به عرش رسانم سریر فضل
مملوک این جنابم و محتاج این دَرَم
گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر
این مهر بر که افکنم ، این دل کجا برم؟
امام که این کلمات را از آنها شنید فرمود:«من فردا کشته خواهم شد و شما نیز همه با من کشته خواهید شد».
اینجا بود که اوج کرامت انسانی آشکار گردید و اصحاب و خاندان در واکنش به خبر مرگ قطعی خویش گفتند: «خدای را سپاس که به ما توفیق یاری کردن تو را ارزانی داشت و به شهادت در رکاب تو گرامی نمود».
امام (ع) پساز آنکه حجت را بر آنان تمام کرد و بیعت مستحکم آنان را آشکار نمود، در حق آنان دعا کرد و سپس فرمود «سر بلند کنید و جایگاه خویش را در روضه و رضوان الهی ببینید» و اینگونه بود که یکایک یاران با چشم بصیرت، جای و منزل اخروی خویش را مشاهده کردند.
«قاسم بن الحسن» فرزند بزرگ امام حسن مجتبی (ع) که نوجوانی تازه بالغ شده بود نیز در آن جمع حضور داشت و این صحنههای شور و شیدایی را مشاهده میکرد. وی از عمو پرسید:«آیا من هم به همراه یارانت کشته خواهم شد؟» دل امام (ع) برای یادگار برادر سوخت و پرسید: «ای پسرک من! مرگ، نزد تو چگونه است؟» قاسم شجاعانه پاسخ داد: «احلی من العسل ـ ای عمو از عسل شیرینتر است».
دادن جان، گر به رهبر است
از عسل ناب مرا خوشتر است
جام اگر جام شهادت بُوَد
مرگ، به از روز ولادت بُوَد
امام با رقت و شفقت فرمود: «عمویت فدای تو شود! آری، تو نیز کشته میشوی پساز آنکه بلایی عظیم بر تو وارد آید» و آنگاه ادامه داد فرزند کوچکم علی اصغر هم کشته خواهد شد. غیرت و مردانگی قاسم تازه جوان جوشید و پرسید: «عموجان! مگر دست دشمنان به خیمهگاه زنان هم خواهد رسید که اصغر شیرخواره را هم میکشند؟!»” امام پاسخ داد: «عمو به فدای تو! فاسقی از میان دشمنان، تیر به گلوی اصغر خواهد زد و او را در آغوش من به شهادت خواهد رساند در حالی که او میگرید و خونش در دستان من روان است…» پس آن دو گریستند و دیگر اصحاب و یاران از گریه آنان گریه کردند و بانگ شیون خاندان رسول خدا (ص) از خیمهگاه به آسمان برخاست.
اما آن «بلای عظیم» که امام وعده آن را به قاسم داد چه بود؟ شاید نحوه شهادت آن حضرت، راز آن بلا را بر ما آشکار سازد…
برخی از نویسندگان روایت کردهاند پساز آنکه علی اکبر (ع) به میدان رفت و به شهادت رسید، قاسم بن الحسن به قصد جنگ از خیمهگاه بیرون شد.
چون امام حسین (ع) یادگار برادر را دید که برای جنگ بیرون آمده، او را در آغوش گرفت و با یکدیگر گریستند آنچنان که از شدت گریه از حال رفتند.
هر دو بریدند دل از بود و هست
هر دو گشودند به یکباره دست
هر دو ربودند ز سر هوش هم
هر دو فتادند در آغوش هم
رفت ز تن، تاب و ز سر، هوششان
سوخت وجود از لب خاموششان
قاسم پس از آنکه آرام شد از عمو اذن جهاد خواست.
ای عمو سینهی من تنگ بُوَد
شیشهام منتظر سنگ بُوَد
نیزه کو؟ تا که زمن سینه دَرَد
تیر کو؟ تا که به اوجم ببرد
اسبها کو؟ که مرا گرم کنند
استخوانهای مرا نرم کنند؟
آن حضرت اذن نداد. پس قاسم به دست و پای امام افتاد و وی را میبوسید و التماس میکرد تا بالاخره اجازه گرفت و به سوی میدان جنگ شتافت.
اسناد تاریخی از قول یکی از سپاهیان دشمن نقل کردهاند که پسری از خیمهها به سمت ما بیرون تاخت که رویش چون پاره ماه زیبا بود. قاسم در حالی که اشک بر گونههایش روان بود رجز میخواند و میگفت:
ان تنکرونی فانا ابن الحسن
سبط النبی المصطفی المؤتمن
هذا حسین کالاسیر المرتهن
بین اناس لاسُقوا صوب المزن
پس با وجود کمی سن و کوچکی بدن، جنگی سخت کرد و تعدادی از لشگر یزید را به خاک و خون کشید. سپاهیان دست جمعی دور او را گرفتند و یکی از آنان بر او تاخت و ضربتی شدید بر او وارد آورد. قاسم با صورت به روی زمین افتاد و فریاد یاری کشید که : «یا عماه!»، پس امام (ع) سر برداشت و چون باز شکاری، تیز به میدان نگریست، آنگاه همچون شیری خشمگین به سرعت به میدان حمله کرد و ضارب قاسم را با شمشیر زد و دست وی را از مرفق جدا ساخت. وی از درد عربدهای کشید که سواران دشمن شنیدند و به سوی میدان تاختند تا او را از دست امام (ع) برهانند. در این شرایط سخت، جنگی بین امام (ع) و کوفیان درگرفت در حالی که قاسم بر زمین افتاده بود… و شاید این، همان بلای عظیم بود.
آنگاه که غبار میدان فرو نشست، امام (ع) را دیدند که سینه بر سینه قاسم نهاده و وی را به سوی خیمهها باز میگرداند در حالی که دو پای قاسم ـ شاید از شدت شکستگیها ـ بر زمین کشیده میشد؛ و امام (ع) میفرمود: «این قوم از رحمت خدا دور باشند و جدت پیامبر (ص) دشمن آنان باشد در روز قیامت»
و سپس زمزمه کرد: «به خدا سوگند برای عمویت سخت است که تو او را بخوانی ولی نتواند تو را نجات دهد …» ….
چگونه جسم تو را تا به خیمه ها ببرم
تو تکه تکـه ای باید جــدا جدا ببرم
نشسته ام به کنار تن تو می گریم
به فکر رفته ام آخر چه سان تو را ببرم
مرا که داغ علی اکبرم زمینم زد
نمی شود که تنت را به روی پا ببرم
برای اینکه دگر خردتر از این نشوی
تن شکسته ات از زیر دست و پا ببرم
یتیم بودی و اینها نوازشت کــردند
به زودی این خبرت را به مجتبی ببرم
چه کار می کنی آخر به زیر پای نعل
عمــو رسیده کنــارت بیــابیــا به برم
چهارده روضه صحیح تالیف حسینی عارف
منابع اصلی:
- سید بن طاووس ؛ اللهوف فی قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضی، ۱۳۶۴ .
- شیخ عباس قمی ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقیق علامه ابوالحسن شعرانی ؛ قم: انتشارات ذویالقربی، ۱۳۷۸ .
- محمد بن جریر طبری ؛ تاریخ الامم و الملوک ؛ بیروت: دارسویدان، بیتا ؛ ج ۵ .
- شیخ صدوق ؛ أمـالـی ؛ ترجمه آیهالله کمرهای ؛ تهران: انتشارات کتابچی، ۱۳۷۰ .
- شیخ مفید ؛ الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد ؛ قم: انتشارات کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، ۱۴۱۳ ق. .
برچسب ها :روضه ، محرم-عاشورا-امام حسین(ع)
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰