قاعده تناسب بین ظرف و مظروف در قواعد سیر معنوی
آیت الله توکل از اساتید برجسته اخلاق طی سخنانی ضمن بیان قواعد سیر معنوی و کسب مقامات الهیه به تشریح قاعده ظرف و مظروف پرداختند که در ادامه از نظرتان میگذرد.
آیت الله توکل از اساتید برجسته اخلاق طی سخنانی ضمن بیان قواعد تناسب بین سیر معنوی و کسب مقامات الهیه به تشریح قاعده ظرف و مظروف پرداختند که در ادامه از نظرتان میگذرد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی دست نوشتههای معارفی امیرمحسن سلطان احمدی (سلطاناحمدی دات آی آر): حضرت استاد آیت الله سید رحیم توکل، استاد برجسته اخلاق شامگاه دوشنبه ۸ دی ماه ۱۳۹۹ در ویژه برنامه خانههای فاطمی به مناسبت شام شهادت حضرت زهرا(س) در حرم بانوی کرامت حضرت معصومه(س) طی سخنانی به تشریح قاعده تناسب بین ظرف و مظروف از قواعد سیر معنوی و کسب مقامات الهیه پرداختند و در ابتدا نیز سه راه برای رسیدن به بهشت را بیان کردند.
اینک در ادامه یاداشتهایم از سخنان این استاد اخلاق در این جلسه تقدیم شما معارفجویان عزیز میگردد، انشاءالله از این طریق شما نیز بهرهمند شوید.
سه راه برای رسیدن به بهشت و قواعد سیر معنوی
در کسب مقامات الهیه انسان میخواهد اهل بهشت شود. مسیر واضح است و باید دنبال واجبات بروید و از محرمات پرهیز کنید. ولی چون در اعمال ما خطا زیاد است، توبه را هم فراموش نکنید. اگر این سه کار انجام شود این فرد عزیز خدا میشود و اهل بهشت است.
رسیدن به مقامات الهیه غیر از بهشتی شدن است
اما کسب مقامات الهیه غیر از ورود به بهشت است. برای رسیدن به مقامات الهیه یک قواعدی است که اگر انسان قرار است به مقامات الهیه دست پیدا کند، باید از این قواعد با خبر باشد.
سیر معنوی بدون قاعده جواب نمی دهد. اصلاً انسان جایی میخواهد برود و آدرس نداشته باشد، راه را گم میکند و از بیراهه سر در میآورد، ولی کسی که آدرس دارد سریع راه را پیدا میکند و سریع هم به مقصد میرسد.
قواعد سیر معنوی و کسب مقامات الهیه
سیر معنوی قواعدی دارد که از جمله قواعد آن تناسب بین سبیل و سالک است. به هر کسی و هر راه هر کسی را راه نمی دهند. دیگر قواعد این راه تناسب بین بعد فاعلی و فعلی است، که باید این تناسب برقرار باشد و انسان بتواند حرکتش را به سیر معنوی تبدیل کند.
باید تطهیر باطن را در مسیر قرآن قرار دهد، که قرآن فرموده است: «وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ»[۱] آن «یُزَکِّیهِمْ» در واقع رفع مانع است و «وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ» ایجاد مقتضی است، که این دو اگر درست شد حکمت را که بدون معرفت تعبیر آورده اند را در قلب او وارد میکنند.
قاعده تناسب بین ظرف و مظروف / گوهر نور در ظرف نور و همینطور برعکس
از جمله قواعد مُسلم در این راه، قاعده تناسب بین ظرف و مظروف است. که طبق صراحت روایت جان ما ظرف است که روایت دارد و میفرماید: «إِنَّ هذهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَهٌ»[۲]، این دلهایتان ظرف است. «أَوْعِیَهٌ» جمع «وِعَاء» به معنای ظرف است. و دلهایتان ظرف است و آنچه در این دل میریزید مظروف است.
بین ظرف و مظروف حتماً باید تناسب باشد. اگر دنبال امورات معنوی میگردید امر معنوی یک گوهر نورانی است و گوهر نورانی را در ظرف نورانی قرار میدهند. حالا اگر دل ما از این نورانیت خارج شود و تعفن گناه در آن باشد، یا در آن ظلمت گناه ایجاد شود، این ظرفِ باطن به بیان ساده سطل اشغال است و در آن اشغال میریزند!
و این تناسب بین ظرف و مظروف گرچه از قواعد مسلمه در سیر و سلوک است اما یک عنوان عرفی هم هست؛ زن و مرد اشغال را در ظرف آشغال میریزند و غذا را در ظرف تمیز میل میکنند.
پند یک استاد به شاگردانش
یک عالمی بود در منزل درس میفرمود؛ یک شب وقتی غذا میل نموده بود، این ظرف غذا در گوشه اتاق بود که مثلا فردا ظرف را بشوید. فردا که طلبهها برای درس به بیت ایشان آمدند، همان اول درس به این ظرف نشسته نگاه انداخت و گفت طلبهها در ابتدای درس یک سوالی دارم، اگر این ظرف نشسته را بگویم بردارید و سر خیابان به مغازه لبنیاتی ببرید و شیر بخرید، آیا لبنیاتی در این ظرف شیر میریزد؟! طلبهها گفتند: نه استاد! شیر تمیز و حساس است و در این ظرف شیر نمی ریزند! باید ظرف تمیز باشد.
تا اینجا خیلی عالی است؛ اما نگاه تا نگاه داریم، صاحب نگاه تا صاحب نگاه داریم. فرمود: خداوند عالم از یک لبنیاتی کمتر نیست و ظرف جانتان نیز از این ظرف کمتر نیست و معارف الهیه هم از این شیر کمتر نیست. اگر کاسه کثیف باشد در آن شیر نمی ریزند، پس اگر باطنها به هر عنوانی تعفن بگیرد در آن معارف الهیه را قرار نخواهند داد.
اصل و فرع قاعده ظرف و مظروف
این قاعده تناسب بین ظرف و مظروف هم در اصل و هم در فرع جاری است. مراد از اصل این است که اول نگاه به ظرف دل ما میکنند که اگر نورانی بود، مظروف نورانی را در این ظرف دل ما میریزند؛ اما اگر ظلمانی بود این ظرف اشغالی است و در آن حب ریاست، حب قدرت و شهرت و مال میآید و اینها را در این ظرف میریزند؛ این اصل است.
اما مراد از فرع این است که میبینند این ظرف چقدر نورانیت دارد، که به مقدار نورانیت ظرف دل در آن معارف الهیه را میریزند، این طور نیست که اگر دلی نورانی شد همهی اسرار و همه چیز را برای او باز کنند.
جناب سلمان و ابوذر و مقداد هر سه نفر ظرف باطنی نورانی داشتند، اما جان سلمان نورش از ابوذر بالاتر بود و ابوذر هم از مقداد بالاتر بود. لذا در روایت فرمودند: تمام ایمان ده درجه است که سلمان هر ده درجه را، ابوذر تا نه درجه و مقداد تا هشت درجه را داشت.
با اینکه با هم یک درجه فاصله دارند اما همین یک درجه اینقدر عظیم و سنگین است که در روایت دارد که سلمان میگوید: من و علی(ع) و پیامبر(ص) شبها با هم تنها بودیم و اسراری برای ما درش را باز کردند که احدی تاب تحمل آن را ندارد.
و روایتی عجیبی است که میفرماید: «لَوْ عَلِمَ أبوذر مَا فِی قَلْبِ سَلْمَان لَقَتَلَهُ»[۳] که برای این روایت دو معنا نمودند. معنای اول اینکه اگر آنچه در دل سلمان بود به ابوذر نشان میدادند تاب تحمل نداشت و ابوذر سلمان را میکشد. و تعبیر دوم آورده اند که اگر آنچه در دل سلمان بود به ابوذر نشان میدادندف این اسرار ابوذر را میکشت! با اینکه فقط یک درجه معنوی با هم فرق دارند.
حالا اگر ظرف جان نورانی باشد به مقدار همان ظرف نورانیت در آن میریزند. آنچه را به سلمان دادند به ابوذر ندادند و آنچه به ابوذر دادند، به مقداد ندادند و آنچه به اینها دادند به ما ندادند.
گناهان معیار میزان ظلمت باطن افراد
لذا گناهان افراد ارتباط مستقیم به مقدار ظلمت باطن افراد دارد. خیلیها میخواهند خیلی کارها را انجام دهند، اما نمی توانند؛ چون بعضی از گناهان به ظلمتی نیازمند است که آن ظلمت در هر فردی نیست حتی اگر هم بخواهد موفق به این کار نمی شود.
به این دو مثال دقت کنید؛ مثال اول اینکه در جریان کربلا هر کس در این جریان بود تا ابد در جهنم مخلد است، اما مقدار عقاب آنها با هم فرق میکند. کسی که در جریان کربلا ناظر صحنه بود و فقط هلهله میکرد و کسی که دست به شمشیر برد هر دو جهنمی هستند، اما عقابها فرق دارد.
چرا فقط شمر توانست سر از بدن حجت خدا جدا کند؟!
سَر از بدن حجت خدا امام حسین(ع) جدا کردن نیاز به ظلمتی دارد که کار هر کس نیست، خولی و ابن سنان به قتلگاه آمدند که سر از بدن حضرت جدا کنند اما نتوانستند، چون آن ظلمت در این مرحله در این دو ملعون نبود، اما شمر ملعونی میآید که این ظلمت در دل او هست و سر از بدن حجت خدا جدا میکند. پس کشتن امام به ظلمتی نیاز دارد، اینجا سه نفر ارادهی این کار را نمودند، اما چون آن ظلمت در آن دو نفر اولی نبود، نتوانستند و شمر توانست.
ظلمت خاص در قاتل حضرت زهرا(س)
مثال دوم هم اینکه برای قتل امیرالمؤمنین(ع) و حضرت زهرا(س) هم همین اتفاق افتاد. به همین دلیل وقتی خواستند به بیت حضرت زهرا(س) حمله کنند، افراد زیادی بودند اما یکی هیزم آورد و گفت میخواهیم بیت زهرا(س) را آتش بزنیم، اینجا یک عده گفتند ما با علی(ع) مشکل داریم ولی با اهل خانه او مشکل نداریم و رفتند. ظلمات دل این افراد تا همینجا بود که تا در خانه علی(ع) آمدند تا با او بجنگند، اما به خانهاش حمله نکردند. ولی عدهای به خانه حمله کردند و یک ظلمت باطنی خاص میخواهد که آن شخص دست بلند میکند و به صورت حضرت سیلی میزند.
و لذا هر کس به مقدار ظلمت باطنی که دارد به همان اندازه به گناه دست پیدا میکنند و به مقدار تعفن باطن جنایت میکند.
و از آن طرف هم به مقدار نور باطن برکاتی از اینها صادر میشود. ما افراد خوب خیلی زیاد داریم، اما یکی مثل امام راحل میآید و دنیا را تکان میدهد. عالم با تقوا و خدوم برای دین و قران زیاد داشتیم، اما کسی بیاید و دنیا را بلرزاند و دین را به دنیا معرفی کند یک نور خاصی در باطن میخواهد.
پس خیلیها پاک و با تقوا هستند، اما از هر فرد پاک و با تقوا چنین کاری صادر نمی شود.
محبت اهل بیت(ع) در دل اهل تقوا
فقط اهل ایمان محبت اهل بیت(ع) را دارند. اگر به قرآن نگاه کنید قرآن به ما خط داده است و برای نورانیت مؤمن فرمودند: «یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَىٰ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ»[۴] در روز قیامت اهل ایمان که به صحنه قیامت میآیند نور از طرف راستشان تللو میکند و این نور را آنها در دنیا کسب کردند و این نور را داشتند، اما چون ما در حجاب بودیم این نور را نمی دیدیم.
اهمیت و لزوم کسب نور باطن در باقی مانده عمر
دنیا با سرعت گذرا است؛ چشم باز و بسته کردید ۵۰ سال رفت و یک باز و بسته دیگر، رو به قبله شدید؛ پس از عمر استفاده کنید و بدانید که میدان عمل ما میدان عمر ما است و اگر عمر به پایان برسد میدان عمل ما هم به پایان رسیده است، پس از عمر برای کسب نور باطن استفاده کنید تا به برکت این نور به اعمالی دست پیدا کنید که در هر دو عالم عزیز شوید. و نکته دیگر اینکه لحظهای از دامان اهل بیت(ع) دست نکشید.
پدیدآورنده:
بهکوشش: امیرمحسن سلطان احمدی
پی نوشتها:
——————————————————
[۱] . آیه ۲ سوره جمعه: پاکشان کند و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد.
[۲] . حکمت ۱۴۷ نهج البلاغه: دلها چونان ظرفهایند.
[۳] . اصول کافی، جلد اول، کتاب الحجه، باب فیما جاء أن حدیثهم صعب مستصعب: ذُکِرَتِ التَّقِیَّهُ یَوْماً عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَیْنَهُمَا فَمَا ظَنُّکُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ إِنَّ عِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ فَقَالَ وَ إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلِذَلِکَ نَسَبْتُهُ إِلَى الْعُلَمَاءِ.
یک روز نزد على بن الحسین (ع) تقیه یاد آور شد، فرمود: به خدا اگر ابوذر آنچه را در دل سلمان بود مىدانست او را مىکشت با اینکه رسول خدا (ص) آن دو را با هم برادر کرده بود، پس درباره مردم دیگر چه گمانی مىبرید، به راستى علم و علماء دشوار و سخت گیر است تحمل آن را ندارد جز پیغمبر مرسل یا فرشته مقرب یا بندهاى که خدا دلش را به ایمان آزموده است. پس فرمود: همانا سلمان از علماء است چون مردى است از ما خاندان و از این رو او را در ردیف علماء یاد کردم.
[۴] . آیه ۱۲ سوره حدید: روزی که مردان و زنان مؤمن شعشعه نور ایمانشان پیش رو و سمت راست آنها بشتابد.
برچسب ها :آیت الله توکل ، بهشت ، ظلمت ، قاعده ، قاعده سلوکی ، قاعده ظرف و مظروف ، قواعد سیر معنوی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰